کدخدا قرار دادن، داماد کردن. عریضۀ اخلاص آیین بخدمت اشرف نوشته چون در هرات پسرش را کدخدا می کرد طوی الوشی ارسال داشته بود. (عالم آرا از فرهنگ فارسی معین)
کدخدا قرار دادن، داماد کردن. عریضۀ اخلاص آیین بخدمت اشرف نوشته چون در هرات پسرش را کدخدا می کرد طوی الوشی ارسال داشته بود. (عالم آرا از فرهنگ فارسی معین)
پناه به خدا بردن. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) : خداخدا کنم از کثرت بتان شب و روز که در میان نشود گم ره خدادانی. ملاطغرا (از آنندراج). ، بسیار یاد کردن. (از آنندراج) : چسان ز دست گذارم قبول دامانش که یافتم بت خود راخداخدا کرده. میرزا عبدالغنی (از آنندراج). ، ترسان ترسان کار کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
پناه به خدا بردن. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) : خداخدا کنم از کثرت بتان شب و روز که در میان نشود گم ره خدادانی. ملاطغرا (از آنندراج). ، بسیار یاد کردن. (از آنندراج) : چسان ز دست گذارم قبول دامانش که یافتم بت خود راخداخدا کرده. میرزا عبدالغنی (از آنندراج). ، ترسان ترسان کار کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)