جدول جو
جدول جو

معنی کدخدا کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کدخدا کردن
(رُ خوَرْ / خُرْ دَ)
کدخدا قرار دادن، داماد کردن. عریضۀ اخلاص آیین بخدمت اشرف نوشته چون در هرات پسرش را کدخدا می کرد طوی الوشی ارسال داشته بود. (عالم آرا از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کدخدا کردن
قرار دادن، داماد کردن: (عریضه اخص آیین بخدمت اشرف نوشته چون در هرات پسرش را کدخدا میکرد طوی الوشی ارسال داشته بود) (عالم آرا)
تصویری از کدخدا کردن
تصویر کدخدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ اَ تَ)
پناه به خدا بردن. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) :
خداخدا کنم از کثرت بتان شب و روز
که در میان نشود گم ره خدادانی.
ملاطغرا (از آنندراج).
، بسیار یاد کردن. (از آنندراج) :
چسان ز دست گذارم قبول دامانش
که یافتم بت خود راخداخدا کرده.
میرزا عبدالغنی (از آنندراج).
، ترسان ترسان کار کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ سَ گِ رِ تَ)
اجرا کردن کدخدایی. شوهر بودن. سمت زوجیت داشتن. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کدخدایی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ گَ تَ)
زن گرفتن. تأهل کردن. بضع. (یادداشت مؤلف). شوهر شدن:
چنان کودک نارسیده بجای
یکی زن گزین کردو شد کدخدای.
فردوسی.
، با زن باکره آرمیدن شوی. (یادداشت مؤلف).
- کدخدا شدن داماد، برداشتن شوی بکارت زن را. (از یادداشت مؤلف).
- کدخدا شدن دختر، برداشتن شوی بکارت او را. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کدخدایی کردن
تصویر کدخدایی کردن
اجرا کردن کدخدا یی توضیح بمعنی شوهر بودن سمت زوجیت داشتن: (کدخدا یی کرد نتوانی برین ناکس عروس زانکه کس را نامدست از خلق ازو کد بانوی) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار